مکالمه بادبادک و آسمان
مکالمه بادبادک و آسمان
بادبادک به آسمان گفت: مرز تو کجاست؟
آسمان گفت: همان جا که ذهن تو متوقف مى شود، آنجا مرز من است .
بادبادک به آسمان گفت: و اگر ذهن من جایی متوقف نشود؟
آسمان گفت: آن وقت من مرزی نخواهم داشت...!
بادبادک به آسمان گفت :
- مرا سبکباریم به این بالا آورده است، تو که این همه از من بالاترى چگونه به آن بالا ها رفته ای؟
آسمان گفت: مرا رویای سبکبار تو و آرزوهای بلندت در این بالا مىبیند، وگرنه من وجود بی شکلی هستم که رویاهای شما زمینیان به من شکل و اعتبار مى بخشد، و هر کس مرا به شکل رویا ها و آرزوهای خود می بیند ...
بادبادک به آسمان گفت: من به بندی به زمین وصلم و اگرچه تا آن حد آزادم که هر چقدر می خواهم برقصم و بازی کنم، بچرخم و پیچ و تاب بخورم، ولی از یک حد معین که درازای نخم و اراده صاحبم تعیین می کند بالاتر نمی توانم رفت. تو هم آیا مثل من محدودیت داری یا آزادی که هر گونه می خواهی رفتار کنی و هر کجا که می خواهی باشی؟